توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

۶۰


(امروز ۲ تا پست دادم برید حالشو ببرید)

خوب دیگه قصه ی ما به سر رسید هیچ کس به پلیده نرسید (لووول)

تاریخ انقضاء ما هم بالاخره رسید

میخوام باهاتون جدی صحبت کنم :

واقعا از بلاگ نویسی خسته شدم ، فکر نکنم دوباره هم شروع کنم

تا الان هم هیچ دلیل منطقی و قانع کننده برای ادامه کار پیدا نکردم جز اینکه این مدت بیکار بودم و دنبال سرگرمی

حالا بعضی ها که بلاگ قبلی من رو میشناسن به نام تریبون آزاد میگن آرررره جونه خودش الان میره یه جا دیگه خراب میشه

نه بابا خدایی از من و دوستم که پنهون نیست خوب بشما هم میگیم ، بلاگ قبلیه با دوستم بودم منم الکی جو گیر شدم و خودم رو با نام تریبون آزاد چپوندم اون تو

اما تا این لحظه کسی نفهمید که ما 2 تا بودیم

الان هم خیلی وقته که دوستم در بلاگش رو بسته البته من هم دیلیتش کردم بلاگم رو ؛ خوب اسمشو نمیشد گذاشت بلاگ چون اصلا حال نمیکردم چیز میز بنویسم

یعنی بیشتر حال میکردم که برم تو نظرات بقیه گند بزنم و بیام...

بعد این شد که آویزونه این یکی بلاگ شدم هی کسشعر تحویل ملت عزیز! دادم ، البته ملت گرامی هم کم ندادناا

بعد از این هم فکر نکنم دوباره از این گوه خوریا بکنم اگه هم خواستم بخورم پاستوریزشو میخورم

خیلی دلم میخواست کارایی که هرروز میکنم یه جا بنویسم تا وقتی یکم عقل اومد تو کلم به خودم بخندم که عجباااا چه گ..هی بودیمااا

شاید هم اینکارو کردم ؛ اصلا شاید همین جا رو تغییر دکوراسیون دادم ، نمیدووونم ، همه چیز به شرایط خودم بستگی داره ، اگه گشادتر از اینی که هستم شدم که از همینجا تک تکتون رو میبوسم و ازتون خداحافظی میکنم اگه هم نه که دوباره میام خراب میشم ...

تنها مشکلی که وجود داره اینه که همتون دیگه من رو تقریبا میشناسید و اگه بخوام از روزام تعریف کنم کلی بهم میخندید و اوسگلم میکنید (هه هه هه)

اگه رفتم ( که این از محالاته -لووول-) حتما به همتون سر میزنم البته این دفعه دیگه با سر و مثل ندیدبدیدا! نمیام مثله بچه آدم با پا و با متانتی که راسته کار خودمه میام

ما که غیر از چندتاتون افتخار پیدا نکردیم که روی چو ماهتون که همانند قمر بنی هاشم نور افشانی میکنه رو ببینیم اما اگه یه زمانی میتینگ پیتینگی یا هر ک..س بازیی راه انداختید ما رو هم خبر کنید که خدمتتون شرف یاب بشیم!

خلاصه هر چی بود کلی حال به ما رسید! چه از اونایی که سعی داشتن نونشون رو بچسبونن ، چه اونایی که رگه غیرتشون واسه ما تالاپ تلوپ میکرد و چه اونایی که میخواستن ما رو به آنچه که نیستیم تشبیه کنن.

خوب دیگه اشکاتون رو پاک کنید ، قرار نیست که از رو زمین محو بشم ؛ من همین جام پیش شما ؛ هیچ کدوم از کاراتون بر من پوشیده نیست(لوول)

خداحافظی ازتون نمیکنم چون من از پیشه شما ها قرار نیست برم ، من فقط این بلاگ رو ترک میکنم آخه دیگه دوسش ندارم

ک ن: دیدید بعضی ها که میخوان بلاگشون رو ببندن کلی منتشون رو میکشن که نهههههههه تو رو جونه ننت نروووو بچه ها بهت احتیاج دارن (هه هه هه)؟؟

شما لطف کنید از این ک...سخل بازیا در نیارید

خودم اگه احساس کردم داره میخاره دوباره میام

اما اگه اومدم میخوام اینجارو دفتر خاطرات برقی بکنم

یه جایی که کاملا خصوصی باشه

نمیدونم اصلا هر چی شد الان نمیتونم در مورد دوباره اومدن یا نیومدنم تصمیم بگیرم

چون حاجیه خانومتون برنامه هاش شروع شده

حالا فکرای بد نکنیدا .... اگه دوباره اومدم میفهمید که چیکارا میکنم

خوب دیگه حالا همه برید جلو آینه بعععععععععد یه ماچ آبدار طوری که تمام آینه تفکی (هه هه هه) بشه از خودتون بکنید

پس تا بعد .....

همتون رو دوست دارم

اگه یه زمانی خواستم بیام براتون آف میذارم پس اگه میخواین باخبر بشید آی دیمو ادد کنید

قربونه همه شادن (زیاد جو گیر نشید)