توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

۵۳- پارتی بروبچس بلاگ نویس


قرار بود از چیزای که خوشم میاد بگم اما چه کنم که این مهمونیه فوق العاده ضربتی بود

به امید پروردگار عالم هستی پست بعدی رو به خودم اختصاص میدم

با عرض پوزش از جناب بهزاد خان...

راستی این ترشی ادیبه ما هنوز خودکار نخریده به محض اینکه خرید خبرتون میکنم ....

 

بالاخره این اوشگول لارج شد و یه مهمونی ترتیب داد اونم چه مهمونییییی

یه باغ گرفته بود 10 کیلومتر اونور تر از کوهی که پشتش با بچه مثبت زندگی میکردن ، خودش که آخرش گفت باغ ممل کینگ کنگ گیناس

آخه این ممل خیلی پولداره ، تو کار خرید آدماس (لوول) 20 تومن میده هواکش میتکونه!! الان هم رفته عراق ، میخواد ببینه هواکش خارجیها هم از همون ور میچرخن که هواکش داخلیا میچرخن.

مونا و سارا که همون اول تیر خلاص رو زدن و گفتن کلاس ما خیلی بالاتر از این حرفاس عمرا ک..نمونو اونور هم نمیچرخونیم

خلاصه اینکه من و میترا با هم قرار گذاشتیم که بریم و از اونجا که ما دسته بیلم نداریم چه برسه به ماشین دست به تنبونه! علی شدیم و کلی التماس که اون 2 تا فرقونت رو به ما قرض بده

اونم چون نمیخواست بیاد مهمونی با هزار ناز وافاده فرقوناشو به ما داد ؛ ده هزار بار به این شهرام موش مرده گفته بودم برام یه خر بگیرااا اونم 20 هزار بار گفته بود بروی دو چشمان و یکدانه بینی ام ...

زرتی پریدیم سوار فرقونا شدیم اما هیچ کس نبود که هولش بده اااااااااااااااااااااه ؛ داشتیم نامه مینوشتیم به بهزاد که بیاد کمک که دیدیم اون یکی علی با دوستش زرتشت با عجله دارن میان طرفمون

کلی ذوق کردیم و راه افتادیم علی و زرتشت خیلی قوی اند - احتمالا زیر دست افشین بودن - تازه هر روزم به روز میشن ( جوووونه خودشون -لوول-) خیلی تو راه خوش گذشت جاتون واقعا خالی بود

تاززززه سر راه هم کسخل مالیاتی رو دیدیم مالیاتشو نداده بود دولتم مجبورش کرده بود تو بیابون ایستگاه صلواتی بزنه

راستی مرصاد هم دیدیم داشت با دوستاش میومد اصلا به ما هم محل نذاشت آخه میخواد سال دیگه کنکور بده از الان هم ژست روشن فکری به خودش گرفته

همینطوری که میگفتیم و میرفتیم یهو یه 206 نقره ای از جلومون ووووووووویررررژژژژژ گاز دادو رفت ؛ فکر کنم بچه مثبت بود آخه تو خط تهران- بهشت کار میکنه (هه هه هه)

اصلا گذر زمان رو حس نکردیم تا به خودمون اومدیم دیدیم داره شب میشه بخاطر همین مسخره بازی و فرقون بازی رو گذاشتیم کنار و مثل چهار تا اسب دویدیم (لووول) تا رسیدیم...

تقریبا آخرای مهمونی بود شهرام هم حسابی خر ها رو داغ کرده بود اما هی میگفت باباااااااا ما اینجا خر داغ نمیکنیم این بوقلمونه بابااااااااااااااا

رفتیم تو جمع بچه ها از دور خوده خوده حامد رو دیدم که هی موهاشو میکشید و میگفت گدددددددددددددددی زززززززززززدس؟؟؟ ، دلم یه لحظه براش سوخت آخه این همه منگل تا حالا یه جا ندیده بوده (لوول)

محمد رضا هم بود داشت دوست ِ دختر و دوست دختر و دوست ِ پسر و دوست پسر!!! به هم جوش میداد

دیگه کیو! کیو ( انگار فیلم جنگیه ) دیدم؟؟!!!

آهاااان بهمن هم بود یه قورباغه دستش گرفته بود و هی باهاش قر میداد آخه فکر میکرد که ممکنه شاهزاده خانم قورباغه باشه ( امیدوارم داستانشو بلد باشید)

توحید هم بود رفته بود تو بحر آدما و فکر میکرد به روزگار به گذر زمان به همه چیز آخه خیلی فکوره

شهیاد هم تشریف داشت اما با هیچ کس حرف نمیزد اخه خیلی گرانبهاست حیفه حرفاشو به ما ارزونی کنه

مسعود هم یه حافظ دستش گرفته بود هی غیب میگفت! و تخمین میزد که در آینده چه گوهی قراره بشیم

یه سری دیگه از بچه ها هم بودن که فقط دست میزدن و چون اینجا کامنت نمیذارن من اسماشونو نمیدونم

خیلی خوب بود

اخر سر هم بچه مثبت همه رو به بهشت دعوت کرد اما چون اوشگول گفت من مهران هم میارم همه چیز کنسل شد و دیگه اومدیم خونمون

همین .... تموم شد.

 

۵۲-خاطره ای از یک ترشی ادیب ...


سر ورقی! - توضیحات داخل پرانتز فقط برای روشنتر شدن جمله اضافه شده

به نام خدایی که شب را آفرید و مرد را هم بعد از شب آفرید! (هه هه هه)

اکنون که این قلم را در دست گرفتم ، یاد خاطره ایی افتادم که بی شباهت به این قلم نبود! اما خیلی قطور تر و خوردنی تر (لووول)

آن شب بسیار شب بود (یعنی خیلی تاریک بود) و پر از برکات شب و شب کشی ( شاید منظور همان ناز کشی) و من خیلی چیزها در آن شب ِ پرکشش! آموختم

طبق معمول بعد از خوردن شام به همراه رویاهای دوست داشتنی؛ رفتم حمام تا شاید بتوانم جای خالیه رویاهام رو پر کنم ! (لوول)

من در این مسائل خجالتی ام حتی از این قلم هم خجالت میکشم تا زمان سپری شده در اون مکان رو بازگو کنم

نمیدانم چند ساعت متوالی و پر احساس در حمام گذشته بود که صدای زنگ در، من را از اون حالت روحانی خارج ساخت

آنقدر هول بر من مستولی(!) شده بود که همانطور مثل آن روزی که از آنجای مادرم چشم گشوده بودم به سمت در رفتم

نیمی از در را گشودم اما مابقی را شخصی برایم هول داد و پرید داخل

به گمانم دزد بود و من باید درجا انفکتوس میزدم اما نمیدانم چرا او به جای من این کار را کرد

شاید من اشتباهی به خانه ی او آمده بودم اما نه من 3 سال است که به همین جا می آیم ....

.

- خوب از اینجا به بعد خودکار خانوم تموم شد تا اوشون برن خودکار بخرن شما باید منتظر بمونید (لووول)

ادامه داره...

.

.

.

.

.

.

خیلی سخته آدم هر روز هی داستان چرت وپرت بگه

مثلا همین خاطره که نصفشو نوشتم هر خطی رو که مینوشتم یه ایده دیگه میومد تو ذهنم و موضوع شو میپیچوندم

میدونید چیه؟ استارت زدن برای من خیلی مشکله وقتی هم اول یه چیز رو مینویسم آخرش رو هیچ وقت نمیدونم چه طوری تموم کنم

بخاطره همین وسط نوشته هام هی تغییر مسیر میدم

میخوام شما هم فعال بشید

تایتل بدید تا چرت بگم؟

.

.

.

راستی بهزاد میخوای فالم رو بگیری یا میخوای ببینی چقدر تفاهم داریم؟ (لووول)

در هر صورت تو پست بعدی از چیزایی که خوش و بدم میاد مینویسم

هر کس هر سوال شخصی داره میتونه بپرسه تا تو پست بعدی همه رو بنویسم ....

.

.

.

واای امروز از آموزشگاه تماس گرفتن که بدو ام برم ثبت نام وااااااای کی حال داره

تو این یک ماه حسابی ول گشتیم بهمون خوش گذشته

ییییییییییک سوژه ای میشهههه خداااااااس

 

۵۱-جواب ِ سوالات ِ پدری


میبینم که این لقبه خدای علما فقط باید به من داده بشه

حالا جوابای صحیح رو بخونید و برام یه کف مرتب بزنید

.

.

1- این کلمه یعنی " بی پدر " جمله ناقصه ست و بقیه شو به دلیل حفظ شئونات نمیگن ؛ و حال جمله کامل این کلمه:

"""" بی پدر عمرا به دنیا نمیومدی """"

توضیحات :

همه میدونید که وسایل لازم برای تولید یه بچه چیه (لوول)

.

2- حالا دلیل اینکه میگن "پدر سوخته" :

"""" پدر سوخته و ساخته تا تو رو بزرگ کرده تنه لش """"

توضیحات:

وقتی یکی به یکی دیگه میگه پدر سوخته فقط منظورش تیکه ی آخر جمله اس " تنه لش" ، که من هنوز که هنوز موندم چرا به جاش میگن پدر سوخته ، شاید به دلیل اینکه بهش گوشزد کنن که از پدرت یاد بگیر سوختن وساختن رو و تنه لشی رو بذار کنار (هه هه هه)

3- اینم چون اگه میخواستن همهشو بگن خیلی وقت گیر میشده خلاصه اش کردن و این هم کاملشه :

""" سگ ِ پدر ما خیلی پدر سوخته اس به پدرت بگو همینطوری بی سگ بمونه """

توضیحات:

این جمله خیلی پیچیده اس چون انواع و اقسام پدر توش به کار رفته شده!

4- و جوا ب سوال آخر:

همانطور که تو خوده سوال هم نهفته اس به پدر هیچ ربطی نداره و این بر میگرده به ذات مورد نظر

.

.

.

.

.

.

اصلاحیه گوه خوری ِ من :

چیه؟ چی شد؟ همتون جا خالی دادید؟ باورتون شد من شبیه عجوزه هام؟؟؟ (هه هه هه )

اگه دردتون میتینگه کنسلش میکنیم ... تمااااام

پس دیگه از اون آفلاینهای مسخره و بهونه های شاخ در بیار برام نفرستید...

.

.

.

.

پست بعدی یه خاطره ست از یک پیر دختر که بدجوری رفت رو مخم تا تمومش کردم

۵۰


شصتم چلاق ، زبونم لای در اگه بخوام شما رو از نون خوردن بندازم (لووول)

من تا آخره بلاگ اسکای تشریف دارم عمرا جا خالی نمیدم ؛ من تازه داغ شدم (هه هه هه )

درمورد میتینگ فکر کنم به بعضی ها برخورد

اوشگول 22 ساله و مرصاد 18 ساله ؛ شما دوتا اگه سنتون هم دو رقمی نشده بود زورچپونیتون میکردیم تو میتینگ

خوب درمورد این یارو که هر دفعه به اسم یکی کامنت میذاره ؛ فکر کنم خودتم دیگه خودت رو نشناسی ، من که حدس میزنم کی باشی

و تمام این حرفات هم بخاطر اینه که ضایعت کردم و حسابی داری میسوزی؛ اینطوری میخوای خودت رو آروم کنی

- اگه اینطور نیست چرا با اینکه این بلاگ رو به مکانی که فقط راست ِ کار خودته تشبیه میکنی هر دفعه میای؟-

برام مهم نیست چی میگی ؛ برای تمام کسایی هم که میان اینجا مهم نیست که تو چی بلغور میکنی پس خودت رو جمع کن

- خوشم میاد خودشم میدونه جزو آدما نیست -

............

اووووووم خوووووب چند تا سوال در مورد فلسفه ی پدر و پدر شناسی از علما داشتم هر کی درست جواب بددددددده

درست جواب داده دیگه (هه هه هه )

1- چرا با وجود اینکه ما میدونیم یکی پدر داره بهش میگیم بی پدر؟

2- چرا با وجود اینکه ما میدونیم یکی پدرش تو دریا غرق شده میگیم پدر سوخته؟

3- چرا با وجود اینکه ما میدونیم پدر یکی سگ نداره بهش میگیم سگ پدر؟ ( سگ ِ پدر)

4- چرا با وجود اینکه ما میدونیم پدر یکی این وسط هیچ کاره س بهش میگیم توله سگ؟ ( لوول رو بیا تو ربط ِ بی ربطش )

 

هرکی بتونه این سوالا رو جواب بده طی مراسمی با شکوه لقب خدای علما متعلق (!!) به وجوده پر بارش میشه ...