توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

۲۴


بند 1:

وااااای روده هام از فرط خنده دارن بهم گره میخورن

مرتیکه ی گوش دراز (بشوک رو میگم ) دیشب ازم خواستگاری کرده

خیلی دریده شده ، چیزی که من ، تو این دنیا زیاد دارم شوهره (هووووق)

وقتی اینو گفت منم رفتم تو فاز نگاه های عاشقانه ایی که سنگ رو درجا از شهوت میترکونه (لووول)

گفت که به بابا بگم ؛ من به بابام درد ِ بیدرمون هم بگیرم نمیگم چه برسه به این موضوع مسخره

بابام که قید ازدواج منو زده چون چند بار که همکاراش برای پسرشون اومده بودن ، اساسی ریدم تو هیکلشون

بابا هم بخاطر آبروش گفت که من فعلا قصد ازدو ندارم ومیخوام درس بخونم (آره جونه خودم )

 

بند2 :

ا َ ی بگم جوجه تیغی چیکارت نکنه ......

آخه تو که تو جهل مرکب مثل خری در گِل گیر کردی ......

آخه تو میدونی عشق چیه ؟

آخه تو میدونی دوست داشتن چیه ؟

آخه تو میدونی مفهوم زندگی چیه ؟

آخه تو میدونی دنیا دست کیه ؟

آخه تو میدونی هیچی نمیدونی ؟

تو فقط به درد یه کار میخوری ......

این رو که باید خوب بدونی ......

 

بند 3:

راستی میدونید آمار بچه کونی ها رفته بالا؟

نمونش این آیدین که کامنت گذاشته بود

آخه بچه کونی تو که جربزه نداری از خودت یه نشونی بذاری چرا میای دهنتو تا زبون کوچیکت باز میکنی؟

خوبه حداقل اون میلت رو داری مگه نه هیچکس تخمشم حسابت نمیکرد

البته الان هم همه رو تلمبت حساب میکنن نه خودت

 

بند 4 :

این بند قبلی رو گفتم تا هر آشغالی سرشو عین گاو نندازه بیاد اینجا و کسشعر بگه

******** شما زیاد به دل نگیرید **********

 

نظرات 11 + ارسال نظر
عالیجناب مرتیکه ی جهنمی Sir. Mohsen Hellish چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ب.ظ http://mosix.blogsky.com

اون پست پاک شد... پرونده های قدیمی رو کشیدم بیرون می خوام خشتک پاره کنم... بابا یارو خودش و اون دوست پسر عوضیش که می گفت پسر خالمه... ( به اونم گفته بود من فامیلشونم ) هر دوشون می دونن که من نصف رفیقام اسراییل زندگی می کنن... من سگ بازی و نامردی رو از کلاسای پدرسگای موصاد تو مدرسه ی یهودیا یاد گرفتم... هر دوشون خوب این چیزا رو می دونن... حتی دیدن که من مثل بلبل عبری ( زبون رسمی رژیم غاصب صهیونیستی ) صحبت می کنم با موبایل... بازم می خوان به من رکب بزنن... چی بگم! آخه همه شاخ شدن ! من داشتم خیلی چیزا رو به خاطرش می ذاشتم کنار... یکیش همین رفقای یهودی رو... یا کارای قانونی اما غیر اخلاقی ... رفق بازی... لاکردار رکب زد... تو عمرم به هیچ مونث و مذکری اطمینان نکرده بودم... این بارم سوتی دادم... هی گفتیم این کی بود؟ اون چی بود؟ این کارو چرا کردی؟ یه جوابایی داد و ما هم گفتیم چشم... همه رو که یه دور مرور می کردم دیدم عجب کلاهی داشته می رفته سرم... حالا وقتی زنگ می زنه... میگم : سلام عزیزم... اما دارم یه کارایی می کنم که حالا حالاها باید قید حال و حول و کثافت کاری و عشق و حال با اون دوست پسر عوضی میلیاردرشو بزنه... از من سگ تر... از من نامرد تر... نیست رو زمین... من به این پلیدی افتخار نمی کنم... دوست دارم یکی بود که میشد باهاش متحد شد و با هم و برای هم دهن دنیا رو سرویس کرد... گشتم نبود نگررد نیست... اصلا آدمی که یکی رو دوست داشته باشه تا سر حد مرگ روی زمین وجود نداره... همه دنبال یه سوژه ی مناسب برای مفتخوری و آویزون شدن و ارضای جنسی و مالی و کوفتی و زهر مارین... عشق است ذهن بر آشفته ی خودمو که بهترین متحد من بوده و خواهد بود... این پیامو خودت بخون ولی تایید نکن که نمایش داده نشه... به این نوشته خیانت می کنی اگه به نمایش بذاریش...

عالیجناب مرتیکه ی جهنمی Sir. Mohsen Hellish چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:07 ب.ظ http://mosix.blogsky.com

ای بابا!!! این که بدون تایید چسبید این جا!!! عیبی نداره ... حالشو داشتی پاکش کن...

کسخله مالیاتی چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:55 ب.ظ http://koskhole.blogsky.com

ببین یه چی می خاستم بنویسم
ولی یه چند روزه که گشادی خفتم کرده فقط بلاگا رو می خونم
خیلی حوصله ندارم واسه جماعت کسخله بلاگ نویس مطلب بنویسم.
آخه هیشکی حرف دیگرونو به تخم ها و تخمک هایش حساب هم نمکینه

راستی پلیده من مثله این بچه ژوگولا حوصله دم زدن و خر کردنه کسی رو ندارم و
سکسو چه جور پایه هستی .؟
اسکند یا رفاقتی ؟
یه حال دوطرفه که لذت اصلی اون مال دخترا هستش و آخرشم بهش می گن خیانت
کسه شعر
مزخرف
بشاش به این این زندگی که همه ماها اومدیم به صورت گمنام و با اسمهای مستعار تخمینه مطلب می نویسیم .
صدی نود بلاگ چیا خایه لاپاشون نیست
یه آی دی بفرست واسه میلم
باهات کار دارم

علی چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:11 ب.ظ http://www.haj-ali-perspolisi.blogsky.com

عالی بود خوشحال میشم به من هم سر بزنید

مرصاد چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ب.ظ

مرتیکه.......
تیکه باحالیه. خوبه ادم مرتیکه باشه.
ببین می دونی چیه خودت و از کامنت بعضی ها ناراحت نکن. بعدشم حساسیت نشون نده. بزار هر گهی می خوان بخورن بزار عقده گشایی کنن. از تو که چیزی کم نمی شه. پس زیاد جدی نگیر.

مرصاد چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ب.ظ

راستی فهمیدم چطوری پا بدی ولی راه ندی:ی

حال می کنی........
اگه گفتی چطوری.
اگه تونستی جواب بدی اون جایزه ای قرار بود به من بدی به خودت بده .:ی

کسخله مالیاتی چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ب.ظ http://koskhole.blogsky.com

جوابیه آقای مرصاد
بچه کونی تو چرا بدون آدرس مطلب می نویسی
کامنت منو بخون
... صدی نود بلاگ چیا خایه لاپاشون نیست
تو یه دونه از اونایی که چیزی به اسم خایه ندارن
البت دوتا دونه برنج زیر پات آویزوونه ولی اون خایه نیست عزیزم
درباره عقده اونوهم باهات پایه هستم
صدی نود جوونا هم عقده ایی هستن
یکی تو /اون یکی من / بعدی اون یکی جاکش /اون یکی کسکش /اون بچه کونی /کیر تو کون روزگار /جرداد مارو /شاشیدم تو دهنت زندگی /ببین چه جوری کونمون چاک و چاک شده /کیر ... تو هرچی کون گشاد /تو فک هرچی آدم روانی /تو خودتو چس نکن ان تاپاله با تو نیستم تخمه جن /ه....ه..هههههههه..... خسته شدم لاشیا / اینجا که نمی شه داد زد /گه تو کله این زندگی /تا خایه بهت فرو بره باید مودب باشی /خوش به حال گاگولا ... خوش به حال احمقا /تیره برقم بهشون فرو بره هیچی نمی فهمن
پلیده ... یه کم آب لیمو وردار بیار /کس کشا نمی دونم چی تو این قوطی عرق ریخته بودنم /گمونم یارو جا عرق /اب کیرشو بهمون قالب کرده بود

مرصاد پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:26 ب.ظ http://martike-gharneshin.blogfa.com

کسخل جان مالیاتی من ادرس وب یادم می ره بزارم ولی پلیده ادرس وبم و داره فکر نمی کردم انقد مهم باشه . خیلی شده ادرس وبم نزاشتم ولی فکرم نمی کردم کسی مشکل داشته باشه

مرصاد پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:28 ب.ظ

اره منم عقده ای ام. هستم همه هستن. در مورد زندگی هم درست می گی . همش و می دونم. راستی مرسی که لقب بچه کونی و بهم دادی. دستت درد نکنه. زدی تو خال.

مرصاد پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:31 ب.ظ http://martike-gharneshin.blogfa.com

راستی پلیده خانم سلام عرض شد :ی
ببخشید یادم رفت چی می خواستم برات بنویسم.:ی
عادتمه این کسخل بازیا. ببخشید. راستی از این به بعد ابلیمو و دم دست بزاراااااااا . فکر کنم زیاد نیاز بشه

ایستگاه متروک پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:48 ب.ظ http://istgaah.persianblog.com

زجه می زدم ...
همه مان زجه می زدیم
در ازلی ترین دیدارمان با نور
و تولد ، تنها شباهتمان بود
...
آمدیم
بی اختیار و سرشار
و فروختیم معصومیت را
در ازای بیگاری برای جهان
فروختیم
چه آسان !
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد