-
سلام خدا ! میشه بگی اینجا چه خبره ؟ !
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 22:30
م..ده ش...ر این م...لکت رو ببرن که تا ابرودهر ( املا صحیحش رو نمیدونم ) قصد آدم شدن و به نوعی متمدن شدن رو ندارن ، به اسم د....ن و امنیت هر گ...ه ی میخورن ... میدونید در مورده چی حرف میزنم؟ همین طرح مبارزه اس...امیشون ( جالب اینجاست که ۸۷ ٪ تهرانی ها هم راضین!! )؛ خدایی من یکی خیلی شاکیم ، بجای اینکه بیان اصله کاری ها...
-
۶۳
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 17:58
همچنان زمین گردست و من هم نفس میکشم دیگه حسه نوشتن نیست یه قرار میتینگ هست که داش مسعود میگه اگه تائید کنه منم اینجا میگم که شما ها هم بیاید میایید دیگه؟ خوب همین ...خدایی حوصله ندارم
-
۶۲
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 21:38
نمیدونم قبلا گفتم یا نه : یکی از کارایی که من دوست دارم نگاه کردن به مردمه ، البته نه اون نگاهی که یه لحظه فکرتون بهش رفت ، رفتارها و حرکتاشون برام خیلی جالبه ؛ولم کنن یه صندلی میذارم پیشه آقا پیری و صبح تا شب به این و اون نگاه میکنم البته به صورت نامحسوس - مثلا یه روزنامه میگیرم جلو صورتم و وسطش رو 2 تا سولاخ مشتی...
-
بازدید پنهانی از بلاگ
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 18:47
-
۶۱-باقی تا نهایت
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 09:30
بازم من اومدم خودم به خودم خیر مقدم میگم هر کسی هم از اومدنم خوشحال نیست به من مربوط نیست از طرفی هم اومدن من به اون مربوط نیست - لووول- . . یعنی مخخخخخخم تیلیت شد تا پسورد اینجا یادم اومدااا دیروز رفتم سراغ مطلبای قبلیم واقعا که غرق در - یا شاید تو - جهالت بودم ، اراجیفی نوشته بودم که الان به سالم بودن مغز خودم در...
-
۶۰
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 10:04
(امروز ۲ تا پست دادم برید حالشو ببرید) خوب دیگه قصه ی ما به سر رسید هیچ کس به پلیده نرسید (لووول) تاریخ انقضاء ما هم بالاخره رسید میخوام باهاتون جدی صحبت کنم : واقعا از بلاگ نویسی خسته شدم ، فکر نکنم دوباره هم شروع کنم تا الان هم هیچ دلیل منطقی و قانع کننده برای ادامه کار پیدا نکردم جز اینکه این مدت بیکار بودم و دنبال...
-
۵۹- من اومدم اما نمیمونم ...
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 09:56
نمیدونم چرا احساس کردم میخواین بدونید که بشوک چی شد (لووول) باهاتون حاضرم شرط ببندم که نصفیهاتون هم نمیتونید بشوک رو تلفظ کنید ، نه خداییش میتونید؟ . . واااای یه حسه بدی بهش دارم ، مطمئنم اگه ببینمش بالا میارم ( بسه که اینجا شلیل ملیل دیدم - شلیل همان مذکر هلوس-)لووول حتی دیگه نمیتونم بهش فکر کنم ، دیشب هی میومد جلوی...
-
۵۸
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 19:48
دیشب مادر یکی ازدوستای دوسته دختر خاله ی دوستم!(لوول) رفت ( حالا کجاش بماند- هه هه هه-) - خجالت بکش پلیده ، اصلا موقعیت شناس نیستیاا- یه روز تفلد یه روز مرگ ... خیلی جالبه ها . . تا حالا انقدر درموردش فکر نکرده بودم ، چرا ماها فکر میکنیم که مرگ فقط برای همسایه مونه نه خودمون؟ امروز ظهری خاکسپاری بهشت زهرا رفته بودیم ،...
-
تولدت مبارک علی جونم
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 00:11
دودوووووورو دوووووووووووووووووود دوووووووووووود الههههههههههههی همتون فدای علی خوشگله خوووووووووودم بریددددددددددد و به قول یکی که الان یادم نیست کی بود هیییییییییییییییچ بر نگردید قربوووووووووونش برم دیگه رفت تو 19 سالگی بوووووووس بوووووووووس الهی تا هر وقت خواستی عمر کنننننی بدویییییید همتون بوسش...
-
۵۷- عکس من و بشوک و سلی
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1385 17:04
دیشب رفته بودیم تفلد تفلد یکی از دوستای دوستم تفلده فوق العاده بیکلاااااس ، مسخررررره و چرررررتی بود چند تا از بچه های نتی رو هم از طرف خودم دعوت کردم ولی شانس اوردم نیومدن مگه نه کلی سه میشد یه مشت آدمه درودهاتی ریخته بودن اونجا هی قر میومدن و مسخره بازی در میوردن آدم یادِ رفتار و حرکات آدمای عصر حجر میوفتاد از...
-
۵۶-خاطره ای از یک خیارشور ادیب ....
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1385 13:38
خوب اوندفعه از یه ترشی خاطره تعریف کردم حالا نوبت این خیارشورس که این هم ادیبه اینا فکر کنم خواهر برادر هستن (هه هه هه ) حالا تو بگو ج من میگم بیجنبه فکر کنم اگه ولم کنن ، تا آخر دنیا هر چی آدم ادیب و سرکه ایی میارم اینجا و خار مادرشون که هیچ تمام زوایای بدنشون رو میارم جلو چشاش ... از اندر خم این جنبه بگذریم که...
-
۵۵-لیستی از دوست داشتنی ها و دوست نداشتنی ها !
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 19:20
بالاخره طلسم این موضوع عجیب غریب شکسته شد ؛من که آخر نفهمیدم بهزاد اینارو برای چی میخواد.... ولی خوب چون من برای درخواستش احترام قائلم میگم ... یه جورایی مثل اسم فامیل شده (لووول) از اینا خوشم میاد -----> رنگ : قرمز ، زرد و نارنجی کلا رنگای گرم غذا : ماکارونی دراز! (لوول) میوه : شلیل فصل : زمستون و پائیز ورزش :...
-
۵۴-ادامه خاطره ای از یک ترشی ادیب ...
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 11:58
اصلاحیه ندانم کاریه ملازده ( مثل همون غرب زده عمل میکنه ولی خلاف جهت) ! : عجب ریدمانی خورد به کامنتدونی یه لحظه یاده ملاهای وزارت ارشاد افتادم با اون سانسورهای بجا و درستشون (لوول) به ما نیومده با متانت باشیم (هه هه هه ) حاج آقا رو از تو فیلتر برداشتم (لوول) حالا میتونید راحت باشید اما اگه این دفعه مجبور بشم نظرات رو...
-
۵۳- پارتی بروبچس بلاگ نویس
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 11:52
قرار بود از چیزای که خوشم میاد بگم اما چه کنم که این مهمونیه فوق العاده ضربتی بود به امید پروردگار عالم هستی پست بعدی رو به خودم اختصاص میدم با عرض پوزش از جناب بهزاد خان... راستی این ترشی ادیبه ما هنوز خودکار نخریده به محض اینکه خرید خبرتون میکنم .... بالاخره این اوشگول لارج شد و یه مهمونی ترتیب داد اونم چه...
-
۵۲-خاطره ای از یک ترشی ادیب ...
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 22:20
سر ورقی! - توضیحات داخل پرانتز فقط برای روشنتر شدن جمله اضافه شده به نام خدایی که شب را آفرید و مرد را هم بعد از شب آفرید! (هه هه هه) اکنون که این قلم را در دست گرفتم ، یاد خاطره ایی افتادم که بی شباهت به این قلم نبود! اما خیلی قطور تر و خوردنی تر (لووول) آن شب بسیار شب بود (یعنی خیلی تاریک بود) و پر از برکات شب و شب...
-
۵۱-جواب ِ سوالات ِ پدری
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 00:29
میبینم که این لقبه خدای علما فقط باید به من داده بشه حالا جوابای صحیح رو بخونید و برام یه کف مرتب بزنید . . 1- این کلمه یعنی " بی پدر " جمله ناقصه ست و بقیه شو به دلیل حفظ شئونات نمیگن ؛ و حال جمله کامل این کلمه: """" بی پدر عمرا به دنیا نمیومدی """" توضیحات : همه میدونید که وسایل لازم برای تولید یه بچه چیه (لوول) ....
-
۵۰
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 15:44
شصتم چلاق ، زبونم لای در اگه بخوام شما رو از نون خوردن بندازم (لووول) من تا آخره بلاگ اسکای تشریف دارم عمرا جا خالی نمیدم ؛ من تازه داغ شدم (هه هه هه ) درمورد میتینگ فکر کنم به بعضی ها برخورد اوشگول 22 ساله و مرصاد 18 ساله ؛ شما دوتا اگه سنتون هم دو رقمی نشده بود زورچپونیتون میکردیم تو میتینگ خوب درمورد این یارو که هر...
-
۴۹
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 13:08
بند 1: الف - اصلا با بعضی هاتون حال نمیکنمااا تا الان خیلی سعی کردم بهم برنخوره ؛ اما من سیب زمینی هم نیستم که هر چی دلتون خواست به من بگید و منم به حساب جنبه چیزی بهتون نگم بعضی هاتون بد جوری پاتونو از گیلیمتون دراز تر میکنید بالاخره یا پاتون قطع میشه یا گلیم از زیر پاتون کشیده میشه و با مخ میاین زمین نیومدن به این...
-
۴۸ -روزهای مهمه یه پسر ....
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 12:04
درست 26 سال ِ پیش ، یه روزی که شب بود! نوک قله قاف ! همونجا که همه از ک..نه فیل به دنیا میومدن ، یه پسری که یه کم هیز بود به دنیا اومد .... اتاق عمل داخل ک..ن ِ فیل : - بکککککککشش بیرووووووووون .... لامصصصصصصب جا خوش کرده - عجب سرتقیه هااااا مثله اینکه خیال نداره بیاد بیرون -آهااااااان ای خداااااا بالاخره اومد - بچه...
-
۴۷
شنبه 28 مردادماه سال 1385 15:16
هان ای من ! هان ای تو! هان ای اوی مونث! هان ای اوی مذکر! هان ای ما! هان ای شما! هان ای ایشان! هاااان؟ چیه ؟ حرفت را بزن ای فرزند خلف ، ابا نکن ؛ صدا بِکُن (لوووول) پست 49 شماره 4۷
-
۴۶
جمعه 27 مردادماه سال 1385 15:32
میبنم که همه نگرانه من بودید - آررررره جون ِ عمتون - نمیدونم چرا احساس میکنم وبلاگ زدن یه کاره بیهوده و مسخره اس تو این یکی دو روز هم مخم یخ کرده بود ولی عوضش کلی حال کردیم و سوتی دادیم به قول خاله ام من استاد سوتی های فضاییم ! دست خودم نیست خوب ... دیروزسه تا سوتی ضایع دادم: 1 - صبح با یکی از دوستام رفتیم بیمارستان...
-
۴۵
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1385 22:57
آری ای پلیده ی مهربان گویی سایه نیروهای مقدس (انتظامی) از تو مخوف ترند و اینجاس که پی به وجوده بی وجودت میبری .... پست۴۶ شماره ۴۵
-
44- روزهای به یاد ماندنی....
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 23:59
دیروز روز خوبی بود با وجود اینکه از دل درد داشتم میمردم امروز هم روز خوبی بود با وجود اینکه از ارث محروم شدم فردا هم صددرصد خوب خواهد بو با وجود اینکه من وجود نخواهم داشت .... من مخلص ِ این همه روز خوبم .... شما چی؟ شما هم روزاتون به خوبیه روزای منه؟ دلم برای روزای بد تنگ شد (لوول) ...شما هم؟...
-
۴۳
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 23:51
هان ای جماعت وبلاگ خوان بدانید و آگاه باشید که صاحب این بلاگ تا اندازه ای صبر دارد پس وااااای برشما ، بترسید از روزی که همه از ترس به زیر میز کامپیوترتان پناه خواهید برد و در توهمی پلید جان خواهید داد ، باشد که همیشه به یادتان باشد (لووووول) پست 45 شماره ی 43
-
۴۲
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 10:23
چند وقت پیش بشوک ازم پرسید : هنوز دوسم داری؟ بهش گفتم : آره هنوز دوست دارم. گفت : چند تا ؟ هیچی نگفتم و یه لبخند بهش تحویل دادم اما داشتم به اندازه اش فکر میکردم .... اندازه ی : 10000 تا کاکتوس که هر کدوم از تیغاش به 1 متر رسیده 20000 تا سگ هار که دورت کردن 30000 تا کلاغ که میخوان بیان بوست کنن 40000 تا شهاب سنگ که...
-
۴۱ -همه به نوعی سرکارن .....
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 02:51
بابا شماها از بیخ خرابید هر کی یه کاره مفت گیرش بیاد زودی براش حرف درمیارید نخیر اینجانب پلیده خانوم ملقب به دختر اهریمن یه عدد! کار دولتی پیدا کردم که قراره اونجا مهندس بشم (لوووول) جدی میگم نیشاتونو ببندید من چون کارهای کامپیو"تــــــریم "- البته تریم بیشتره - (هه هه هه ) در حد عالی تر از این حرفهاست (لوووول) قرار...
-
۴۰
شنبه 21 مردادماه سال 1385 15:12
نمیدونم چرا اگه یه روز آپ نکنم احساس میکنم از قافله عقبم بخاطر همینه که اگه نوکه دماوند هم باشم هر جور شده با بیسیم آپ میکنم - بس که من مسئولیت پذریم ؛ یا شایدم علاف - هه هه هه بدجوری دارم معتاد میشم باید یه فکری به حال خودم بکنم ..... امروز روز مهمی برای من بود هم برای من ، هم برای خودم ،هم برای هردومون ! برای...
-
۳۹ - ادامه بشوک بابا میشود ....
جمعه 20 مردادماه سال 1385 17:47
خانومه: بخواب رو تخت و لباستو بزن بالا وزیپ شلوارتم بکش پائین ! من : اوا خانوووم من که نیومدم عکس سکسی بندازم ، لطف کنید یه عکس رسمی و باکلاس بندازید ( نمیدونم چرا بعد از این حرفم خانوم به مدت 3 ثانیه کله بدنش سست شد ) - ببین خانووم عزیز شما اصلاااااا حالتون خوب نیست بهتره حرف نزنید ، یا اصلا چشماتو ببند و یه کم...
-
۳۸ - ضدعفونی ....
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 01:46
خوبم مرسی ... چیه ؟ کفتون برید ؟ تقصیر من نیست ، همش زیر سره وایتکسه ، آخه اخیرا بلاگم دست خوش حملاته افراد اجنبی و بعضا کرمکی قرار گرفته بود منم چون خودم رو نسبت به شما ها مسئول میدونم و یه جورایی روی شماها تعصب دارم صلاح دیدم که یه ضد عفونی اساسی کنم بخاطر همین بلاگ رو تا کله کردم تو وایتکس ، اما یادم رفت درش بیارم...
-
37 - بشوک بابا میشود ....
سهشنبه 17 مردادماه سال 1385 01:27
***************************************************************************** بابای خودم ، میدونم که میدونی چه حسی بهت دارم اما با تمام این حرفها روزت مبارک ... ************************************************************************** وااای چشمتون روز بد نبینه (اگه هم دید بذار به حسابه صفای دلش ) این چند روزه دلم...