-
36 - بلاگ بلاگ بیگیلی بلاگ .....
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 01:26
1- اونایی که بلاگ من رو تو بلاگ خودشون لینک کردن و من یادم رفته که بلاگشون رو تو بلاگم لینک کنم بهم بگن که بلاگشون رو تو بلاگم لینک نکردم تا من بلاگشون رو تو بلاگم لینک کنم 2 - اونایی که میخوان بلاگ من رو تو بلاگشون لینک کنن و میخوان که بلاگشون تو بلاگ من لینک بشه بهم بگن که طالبن که هم بلاگ من تو بلاگشون لینک بشه هم...
-
۳۵
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 01:49
بند 1 : رفقاااا (لوول) من بدجوری تو کفه یه چیزی موندم ... نمیدونم دارم اوس میشم یا طرف اوسه؟ میلاد رو میگم .... جونه من ؛ میلاد مارو گرفتییییی؟؟؟؟ دارم از خنده منفجر میشممممممم معنی Hate u رو جدکی ازم پرسیدی یا شوخیهههه ؟؟؟ بدجوری گیج شدم بیخیال بابا بالاخره یا من 5 میزنم یا شماها دیگه .... راستی خیلی بی معرفتیت بجای...
-
۳۴
شنبه 14 مردادماه سال 1385 11:05
بند 1: بابا بعضی هاتون خیلی به خودتون فشار میارید حیفید بابا ، انقده سخت نگیرید اصلا شماها باید برید سازمان ملل نظرات جهانی بدید (لولی) ممنون از اینکه ضایع شدنم رو بهم اعلام کردید کلی ذوق کرده بودمااااا ..... انقدر تو پست قبلی حرف ِ رید..(ن) زدم خودم هم اساسیییییی ری دارام دیرام .... بند 2: دیروز عجب شبی بود! حدودای...
-
۳۳
جمعه 13 مردادماه سال 1385 15:25
شاهکارامو حال اومدید - و رفتید - ؟ ( لوگو و عکس بالای صفحه ) اصلا من رو ساختن برای کارای هنری ... گفتم هنری دوباره هوسه ریشه یابی زد به سرم (لوول) میدونید کلمه هنری از کجا اومده ؟ کلمه هنری از بخش اول دو کلمه ی "هنگام " و " رید..(ن) " مشتق شده ؛ یعنی هنگام ِ رید ..(ن) ؛ حالا چه ارتباطی بینشونه بعدا بهتون میگم ... همین...
-
۳۲
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 10:45
ها ها ها کلی با کامنت های بعضی ها تون حال کردم .... آخ آخ آخ من حدم بینهایته .... کل کل ؟ شما آدما ظرفیت هیچی رو ندارید ، فقط دوس دارید با تعریف خرتون کنن ..... اگه واقعا از چیزی که مینویسید آگاهی کامل داشته باشید انقدر زود میدون رو خالی نمیکردید .... نمونه اش این زئوس .... با اونکه ارزش نداره من این پست رو به اون...
-
۳۱
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 12:52
بند 1 : چند تا قانون مهم برای بهتر زندگی کردن : همیشه بدترین باش تا کسی نتونه بهت بدی کنه همیشه خودت رو ببین تا زندگیه راحتی داشته باشی همیشه به همه به چشم یه ابزار نگاه کن که وظیفه دارن برای زندگی تو تلاش کنن آره اینا حرفای منه اما بعضی وقتا این فاز بیرحمیم میسوزه و مثل خر سر به زیر میشم برای همه آدما متاسفم حتی برای...
-
۳۰
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 10:59
گفتم که دیشب مهمون بابا ! داشتیم میدونید چه طوری جیم شدم ؟ با ، بابا سر موضوع های قدیمی یه کم دعوا کردمو بهونه شب رو رله کردم .... عوضش با بشوک و دارو دسته ی احمقش رفتیم فست فود ..... منم حسه افاده گرفتن افتاد تو جونم و رفتم در ک..ن ِ فیل نشستم و به اصطلاح چ.. اومدم ( البته دور از جون ) هی به این ملته خنگ گفتم نوشابه...
-
۲۹
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 11:32
بند 1: میدونید چیه ؟ پیش خودم داشتم حساب میکردم که در روز چند نفر سرویس میشن ؟ البته نه از اون سرویسهای درسی ...... محاسبات من نشون میده تعداد افرادی که در روز سرویس میکنن خیلی بیشتر از افرادیه که در روز سرویس میشن اما نمیدونم چرا معکوسشم جواب میده!!(لوووول) بدجوری گیج شدم یکی به دادم برسه (لولی)...... اگه تونستید...
-
۲۸
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 08:13
واااای از دست ِ این بشووووک دیروز بعد از اینکه آپ کردم رفتم پیشش سرویس شدماااا تا 1 ساعت نمیتونستم بتمرگم رو مبل همینطوری مثل این دیونه ها میچرخیدم دور خودم ، اونم هی میخندید بهم منم که دیدم داره ک..ر بازی درمیاره نقشمو موقع رفتن عملی کردم دوباره راستش کردمو فلنگو بستم و پریدم بیرون تو ماشین اشکش داشت درمیومد هی دستمو...
-
۲۷
شنبه 7 مردادماه سال 1385 17:50
مغزم : مغزم یکپارچه شده ،دیگه سمت راست یا چپ نداره ؛ یه سمت ---> ملانکولی چشمام : چشمام دیگه اون معصومیت رو نداره ، برق پلیدی رو راحت میشه دید گوشام : گوشام هیچی نمیشنوه ؛ از کار افتاده دهانم : دهانم دیگه حرفای خوب بلد نیست ، فقط تحقیر میکنه دستام : دستام دیگه دست ِ کسی رو نمیگیره پاهام : پاهام جایی برای رفتن نداره...
-
۲۶
جمعه 6 مردادماه سال 1385 17:57
میدونید امروز کجا بودم ؟ ک...نم اساسی جر خورد 4 ساعت تمام یجا میخش کرده بودن ....... ولی 1 رفیق ِ توپ پیدا کردم طرف 34 سالشه و هنوز مجرد و یه دوست پسر همسنای خودشم داره ، با اونکه سنی ازش گذشته ولی هنوز تاپ ِ پدر سگ کلی با من ور رفت منم که مثل این شکست خوردها رو زمین ولو بودم وقتی چهار زانو نشستم رفت تو نخ رونام...
-
۲۵
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 20:53
بند 1: چتونه بابا؟ چرا همدیگرو جر میدید؟ چیه ؟ از فحش دادن به هم دیگه لذت میبرید؟ آره خوب الانه فحش دادن برابر آی تی شده ، هر کی بلد نباشه میگن از پشت کوه اومده بیخیال بابا به من چه بزنید همدیگرو پاره کنید تا جماعت لاشخورها بیان جمتون کنن ............... ............... امروز رفتم کارت کون کور گرفتم فردا امتحان دارم...
-
۲۴
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1385 10:35
بند 1: وااااای روده هام از فرط خنده دارن بهم گره میخورن مرتیکه ی گوش دراز (بشوک رو میگم ) دیشب ازم خواستگاری کرده خیلی دریده شده ، چیزی که من ، تو این دنیا زیاد دارم شوهره (هووووق) وقتی اینو گفت منم رفتم تو فاز نگاه های عاشقانه ایی که سنگ رو درجا از شهوت میترکونه (لووول) گفت که به بابا بگم ؛ من به بابام درد ِ بیدرمون...
-
۲۳
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 15:20
بند1: 1- با هزار امید به دنیا مییای 2- با مهربونی بزرگ میشی 3- با صداقت راهت رو پیش میگیری 4- با امید به فرداهات تلاش میکنی 5- اما ...... اما چرخ زندگی به این نرمالی حرکت نمیکنه ، انقدر با زور از سر بالایی ها بالا میبریش ولی تو سر پائینی با سرعت باد به پائین میاد طوری که تو دیگه نمیتونی جلوش رو بگیری و با مخ میخوری...
-
۲۲
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 16:18
داشتم به این فکر میکردم که : " چه طور میشه به یکی پا داد اما راه نداد؟ " میفهمی که چی میگم؟ آره ؟ اگه زیاد فکر کنی حتما یه جایی رو فتح خواهی کرد (لولی ) ............................. اضافه بر سازمان : امروز صبح رفتیم یه صفایی به ظاهرمون بدیم که اساسی ریدن تو ظاهرمون بی پدر موهامو انقدر کوتاه کرد که یه لحظه فکر کردم...
-
۲۱
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 14:19
نفرین کلمه ی قشنگی هست ، نه؟ پس نفرین نفرین ِ من بدرقه ی راهت لعنت بهتر از این دیدی؟ پس لعنت لعنت به این زندگی نکبتی که تو برام ساختی و رفتی ...... اینم تجزیه لغت درخواستی : ا = استوانه ی دوست داشتنی ( اگه فهمیدید ....لووووول) و = ویرانگر مغز ش = شاسکولی به تمام معنا گ = گوه خوریه زیادی و = وسط ِ ....؟ ل = لاف زن
-
۲۰
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1385 13:55
پلیده : پ = پاندول مرگ ل = لبخند اهریمن ی = یگانه نیستی ! د = دختر اهریمن ه = هوا و هوس تنفر : ت = تف ِ اسیدی ن = ناله ی سگ ف = فادزهر ر = ریدن تو عشق نفرین : ن = نارکوک ف = فحش دعایی ر = رایکا ، کُش ی = یوق بازی ن = نغمه دل انگیز ؟؟؟ : س = سرگرمی ک = کمپرسور فعال س= سادیسم ( منظورم اینه که سادیسمیش حال میده ) تو : ت...
-
۱۹
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 11:30
سکوت ِ اتاقم فقط با یه چیز میشکنه سکوت ِ لبام فقط با یه چیز به آشوب تبدیل میشه سکوت ِ نگاهم فقط با یه چیز با بی زبونی شادیشو نشون میده اونم وقتیه که تو دیگه نباشی ....... اما نه حتی با همه ی نامهربونیات دلم میخواد باشی ، حتی اگه کنار من نباشی ....... تو تنها کسی هستی که دوست ِ دارم با وجودی که دوست داشتن برام یه کلمه...
-
۱۸
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 09:19
بعضی وقتا لازمه که یکی محکم بزنه تو گوشت تا 6 روز همینطوری گوشت زنگ بزنه بعضی وقتا لازمه که یکی یه سیخ رو بکنه تو چشمات تا از اونور سرت دربیاد بعضی وقتا لازمه که یکی چاقوشو بکنه تو شکمت و هی بچرخونش بعضی وقتا لازمه که یکی با یه باتوم با تمام قدرت بزنه تو زانوت بعضی وقتا لازمه که یکی با تریلی از روی پاهات رد بشه و بعضی...
-
۱۷
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 11:26
امروز ...... همتون میدونید چه روزیه روز مادر ...... ما که از هدیه دادن معافیم نمیدونم باید خوشحال باشم یا به حال ِ خودم زار زار گریه کنم ؟ حالا هر چی ....... فکر کنم ترانه ی " مادرم " کمرون رو گوش دادید ؛ جالب میخونه ...... منم این آهنگ رو به تمام مامان های خوب تقدیم میکنم : - برید الان آهنگش رو بذارید و با تمام...
-
۱۶
جمعه 23 تیرماه سال 1385 13:52
بند 1: همچنان شبها تاریک است همچنان شبها ساکت است همچنان شبها خفناک اما دلنشین است همچنان شبها جون میده برای حال کردن همچنان شبها جون میده برای خوردن همچنان شبها جون میده برای ...... برای چی ؟ تو میدونی ...... چه شبهایی که تا صبح مارو سرویس کردی چه شبهایی که تا صبح ...... تا صبح چی ؟ نذاشتی کفه ی مرگمون بذاریم بخوابیم...
-
۱۵
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1385 08:51
بند 1: ااااااااااه دوباره تحرییییییییییییم باباه تا 1 سال تحریمم کرده ماشینمو ازم گرفت - بخاطر تصادف خوفی که کردم - این همه آدم در روز میزنن آدمارو له میکنن وجیم میشن ، هیچ کس به ک..نش بر نمیخوره اما حالا که نوبت ما شد دادگاه الهی! دست بکار شد تا یه جوری مارو کنف کنه حالشو اساسی میگیرم یه کاری میکنم که کلاغ ها براش...
-
۱۴
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 08:37
میخوام بغلت کنم و انقدر فشارت بدم که استخونات بشکنه میخوام لبام رو بذارم رو لبات و یه گاز محکم ازت بگیرم تا لبت جر بخوره میخوام بکنمت اما حیف که ندارم (لووول) برو بابا ... اصلا ؛ میخوام سر به تنت نباشه نکبت ....
-
۱۳
سهشنبه 20 تیرماه سال 1385 10:08
وجودش رو دارم حس میکنم .... بهم میگه صدام کن .... بهم میگه بیا پیشم تا به آرامش برسی .... بهم میگه من میبینمت .... بهم میگه مراقب کارات باش .... بهم میگه آدما رو دوست داشته باش ... بهم میگه یه کم مثبت فکر کن .... بهم میگه بغضت رو که سالهاس باهات ِ خالی کن ... بهم میگه فریاد بزن که به زندگی امید داری ... و من ... زل...
-
۱۲
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 12:39
این فوتبال هم عالمی دارهاااا یه توپ ِ فسقلی کلی آدم رو گذاشته سر کار ، هی بدو اینور هی بدو انور ما هم دیشب شدیم مثله هزاران آدم دیگه و یه جورایی خودمون رو بزور قاطی جمعشون کردیم من از اولشم حدس زدم ایتالیا جون میبره البته فقط حدس زدم مگه نه من از فوتبال فقط میدونم که توپش گرده (لووول) من طرفدار هردو تیم بودم......
-
۱۱
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 16:25
تا حالا به این فکر کردی که : 1-اگه پوستت رنگ خونت بود چی میشد ؟ 2-اگه همه آدما وحشی بودن (یه چیزی بیشتر از اونی که الان هستن) چی میشد ؟ 3-اگه یکی سر تو میکرد زیر آب و نمیذاشت سرتو بیرون بیاری چی میشد ؟ 4-اگه با یه ببر وحشی می انداختنت تو یه اتاق 10 متری چی میشد ؟ 5-اگه تک تک انگشتاتو با اره می بریدن چی میشد ؟ 6-اگه...
-
۱۰
جمعه 16 تیرماه سال 1385 21:09
دلم براش تنگ شده ... دوست دارم همیشه بغلم کنه و لبای گرمش رو بذاره رو لبام... وقتی بغلم میکنه احساس آرامش میکنم ... وقتی باهام حرف میزنه هر چی غمه از ذهنم میره ... اما.... اما وقتی بینمون فاصله میوفته دوباره دوباره افکار ِ منفی امونم نمیده با چنان سرعتی بهم هجوم میاره که من رو به مرز تنفر میکشونه ... کسی تو این دنیای...
-
۹
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 19:51
بند 1 : امروز کلاس داشتم ... تو این کلاس ما کلی بچه هیز تله انبار شدن رو هم ... من که خودم آخر عشق و حال هستم هیچ وقت تو کلاس های علمی (!!!!) مخصوصا اگه درهم باشه ندیده بازی در نمیارم .... به بهونه ی هر چیز میخوان لاس بزنن اونم با چه سوالای چرتی ؛ که فقط کم مونده بگن شورتت چه رنگیه ... کلا آدمای بیجنبه زیادن وبحث...
-
۸
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 10:47
بند 1: تا الان کلانتری بودم ... انقدر رفتم و اومدم که از آشخور گرفته تا اون بالا مالاها منو رو زود میشناسن و از روند کار ازم میپرسن .... مرده شور بعضی از آدما رو ببرن که اندازه مغز سوسک هم شعور وعقل ندارن ... بی شرف عقده معذرت خواهی داشت .... کل ملت تو کلانتری ازش معذرت خواهی کردن الا من ... تنها کاری که من کردم اونم...
-
۷
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 14:37
بند ا : هی میخوام هیچی نگم نمیشه .... پیر ِ خرفت خجالت نمیکشه ، پاش لبه گورهاااا ... امیدوارم همچون از یه جایی اساسی بخوره که خودشم بعد از مرگش هم نفهمه از کجا خورده ... نه نفرینش نمیکنم چون حتی ارزش نفرین هم نداره ... تازه اگه نفرینشم کنم از بس خوش شانسم میخوره تو فرق سر خودم ... مهم نیست حتی ارزش فکر کردن هم نداره ،...