توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

توهمات پلیده ....

افکار ملانکولی و جرقه ای که فقط مخصوص مخ ِ خودمه و یه جورایی ابراز اعتراض به بشوک هست ، پس کسی به خودش نگیره ......

سلام خدا ! میشه بگی اینجا چه خبره ؟ !


م..ده ش...ر این  م...لکت رو ببرن که تا ابرودهر ( املا صحیحش رو نمیدونم ) قصد آدم شدن و به نوعی متمدن شدن رو ندارن ، به اسم د....ن و امنیت هر گ...ه ی میخورن ... میدونید در مورده چی حرف میزنم؟ همین طرح مبارزه اس...امیشون  ( جالب اینجاست که ۸۷ ٪ تهرانی ها هم راضین!! )؛ خدایی من یکی خیلی شاکیم ، بجای اینکه بیان اصله کاری ها رو به بند بکشن زورشون به ما میرسه ، طوری برخورد میکنن که انگار با یه قاتل بالفطره ( اگه درست نوشته باشم )  مواجه شدن ... تا عمر دارم یادم نمیره که بخاطر پوشیدن برمودا بیان پای آدم رو رده ی تیغ بندازن ، آخه کجای این دنیای بزرگ از این کارا میکنن؟ ، پسرا رو بخاطر آستین کوتاه بگیرن عینه خر کتک بزنن البته با این یکی حال کردم چون وقتی میان زنها رو انقدر محدود میکنن لجه آدم در میاد ،یا از همه خنده دار تتتتتتتتتتر به طرز وایسادنت گیر بدن !!! طرف فقط دوتا شصتش تو جیبش بود که به تریپ آقایون برخورد و با یه تشر گفتن : جلو من اینطوری واینساااااا!! آخییییی بمیرم برااااات ، آخه تو چقدر نازی ، فقط میشه بگی از ک...نه کدوم فیل افتادی ؟؟؟!!!   اصلا اینا چیکاره هستن که به مردم گیر میدن؟ خیلی راست میگن جلوی خلاف کاری رو بگیرن یا این بازیگرا که عینه ج ...د ها میگردن  ؛  م...ت ما عقده ای تشریف دارن  یعنی عقده ایشون کردن مثاله یک ندید بدید ه  اصیل !!

نمیدونم گرفتنتون یا نه اما من به شخصه از 1000 کیلو متری که میبینمشون قلبم درسته میاد داخل دهانم ، طوری شده که اگه ارازل برام چاقو بکشن حاظر نیستم خبر بدم البته این مسائل انقدر پیش و پا افتاده هست که آقایون خودشون رو خسته نکن!! ، چند وقت پیش یه مرتیکه تو ماشین نشسته بود و از زنها عکس میگرفت ، خیلی خوشگل دوربینشو گرفته بود بالا و تق تق عکس مینداخت منم خبر دادم بهشون و گفتن خیلیییی زوووود!! تشریف میارن ؛ بنظرتون اومدن؟ شانس اوردم دار و دسته ی قاچاقچی ها اسیرم نکرده بودن !!

نمیخوام فمینیست بازی در بیارم اما از هر چی مرده حالم بهم میخوره ، نمیدونم چطور به خودشون اجازه میدن که برای نوع زندگیه یه فرد تصمیم بگیررررررررررررررررن ، واااااااااااااااااااااااااااااااااااای خداااااااای من ، دیگه کم اوردم ، من که میخوام برم تبعه اروپا بشم دیگه از این وضعیت خسته شدم ، اینجا کمتر از وزیر باشی به هیچ جاشون به حساب نمیارنتون البته همه جا همینطوره اما اینجا تابلو تره! ....

 

.

.

.

 

هر کی از این برخوردهای عبرت آموز! با این حافظ های جان و مال و ناموس! و... داشته بگه تا برای همگان تجربه بشه تا دیگه از این غلط های اضافی که این عزیزان رو دلخور میکنه انجام نددددهننننند نقطه سر خط.!!

 

.

.

.

 

از این حروف برای پر کردنه جای خالی ها کمک بگیرد ( برای کسایی که مغزشون ترانزیستوریست )

 م

 ر

 وو

 ی

 ل ل

 ن

 

.

.

.

 

 

**** خدایا من رو ببخش قصده جسارت نداشتم اما این آدمایی که آفریدی بدجوری میرن رو مخه آدم ؛ چرا بهشون اجازه میدی که هر بلایی میخوان سرمون بیارن ؟ تو که میتوننننننننییی ، پس چرا هیچ کاری نمیکنی آخخخخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خودت که همه چیز رو میدونی ، اینم میدونی که دنیا پر شده از پپه هایی که اصلا از هیچی خبر ندارن و نمیدونن خیلی راحت آزادیه عملشون رو گرفتن ... همین دیگه ****

 اااا میتینگ گذاشتتتتتتتتتن اونم فردااا... من که نمیام هرچی عینکیه صد در صد ریختن اونجا ... من فقط میتینگ مسعودینا میام ... ممل تو هم خواستی بیا اونجل ... فکر کنم چایی هم میدن

۶۳


همچنان زمین گردست و من هم نفس میکشم

دیگه حسه نوشتن نیست

یه قرار میتینگ هست که داش مسعود میگه اگه تائید کنه منم اینجا میگم که شما ها هم بیاید

میایید دیگه؟

خوب همین ...خدایی حوصله ندارم

۶۲

 


 

نمیدونم قبلا گفتم یا نه :

 یکی از کارایی که من دوست دارم نگاه کردن به مردمه ، البته نه اون نگاهی که یه لحظه فکرتون بهش رفت ، رفتارها و حرکتاشون برام خیلی جالبه ؛ولم کنن یه صندلی میذارم پیشه آقا پیری و صبح تا شب به این و اون نگاه میکنمالبته به صورت نامحسوس - مثلا یه روزنامه میگیرم جلو صورتم و وسطش رو 2 تا سولاخ مشتی میکنم -(البته من گ و ه بخورم اگه بخوام این کارو بکنم )

 به جونه همون کاهویی که همیشه خاکارو روش میریزم نگاهام از قصد نیست ، فقط رفتاره آدما برام جالبه از اون بچه ایی که دماغش آویزونه گرفته تا اون پیره زنی که شبیه یومعکوس شده ، آقاااااا جوووووون دوست دارمممممممم ، میفهمیییی؟ آخه اگه میفهمیدی که بهم فضول نمیگفتی نامرووووووت

هزار بار گفتم این فضولی نیست اما هیچکس گوش نمیده ، حتی زنه محترمه داییم برام یه صندلی گذاشته بود جلوی پنجره تا اوقات فراغتم رو کناره پنجره سپری کنم مارو میگی اون روز مردیم از خنده اونها هم حسابی سوء استفاده کردن و من رو مسخره کردن منم کم نیوردم و رفتم نیم ساعت جلو پنجره کشیک دادم  .

از من میشنوید یبار امتحان کنید خیلی حال میده اگه هم شانس داشته باشید صحنه های خنده دار هم زیاد داره اما شده که بعضی وقتا دلم برای بعضی ها کباب شده و دلم خواسته گریه کنم ، از این همه تضادی که تو جامعه اس حالم بهم میخوره ، از نگاه های مردمهای پایین تر از خودم شرم دارم خجالت میکشم ، باورتون نمیشه که حتی بعضی وقتا خودم رو قائیم میکنم که من رو نبینن – چیه؟ احساس کردید من خلم؟آره؟ - دلم میخواست به همه کمک کنم به همممممه ، به اون دخترایی که 2 سانت شلوار بالاتر از مچشون با یه جورابه کلفت و مانتو کمری میپوشن و موهاشون رو فرق وسط! باز میکنن و حس میکنن آخره خوشتیپن یا به اون پسرهایی که یه تالیا دستشون میگیرن و دم به ساعت با تناش ور میرن و فکر میکنن آخره کلاسن یا به اون بچه ایی که کناره اسباب بازی فروشی سیخ شده یا زل زده به بستنی یه بچه دیگه یا اون پیرمردی که با اون موهای سفید و کلاه کاسه ای مشکیش منتظره ماشینه یا اون پیرزنی که با چادر گل منگولیش تو صف وایساده ،،،،،،،، دلم میخواد به همه کمک کنم ، خسته شدم بس که معذب  - معزب؟ موزب؟ - بودم ، وقتی تو خیابون یا ماشینم نگاه های مردم برام سنگینه ، دلم میخواد بزنم به کوه و دشت یه جایی که اگه قراره آدمی باشه مثله خودم باشه تا عذاب نکشم.

.

.

.

اخلاقم بد شده نه؟ دیگه نمیتونم سنگ باشم یا حتی وانمود به سنگدلی کنم ؛ دلم زود میشکنه ، اما هنوز که هنوزه به قوله اطرافیانم خودخواه و مغرورم ، نمیدونم شاید این چیزایی که گفتم فقط در حد حرف باشه ، اما اینو خوب میدونم که خیلی ها این حسه دلسوزیه من رو دارن اینم میدونم که اینجور آدما باید دائما جلوی چشم باشن تا به یادشون باشم

.

.

.

راستی این تعطیلی ها خوش میگذره؟ به من بگی نگی خوش گذشت اما کلا از عید و عید بازی از بچگی هم بدم میومده ، از مسافرت خونوداگی هم بدم میاد چون همیشه یکی پیدا میشه که بهت بچسبه اما اگه با رفیقت باشی دیگه میدونن تخته خوابت پره   نمونه اش همین مسافرتی که رفتیم برادرزاده ی دوسته بابام از اون اول پیچید تو پای ما تا آخرش ، درسته هوامو داشت تو همه کار اول من بودم بعد اون ؛اول به من غذا میداد بعد خودش میخورد ، اول تخت برای من اشغال میکرد بعد خودش – که سره همین تخت چه بزن بزنایی داشتیم- اول من دستشویی بعد خودش .... اما از این که یکی مثله سایه همه جا باهام باشه بدم میاد ؛ بابام هم که دیگه این آخری ها رگش داشت منفجر میشد بجای اینکه به اون تذکر بده به من اخم میکرد

.

.

.

حالا هرچی ...آرزو میکنم زودتر این تعطیلی ها تموم بشه و برم دنباله کارم

الان هم تازه از حمام اومدم و باید برم سرم رو خشک کنم

خودم هم نفهمیدم چی نوشتم اما فکر نکنم زیاد تعجب کنید چون به چرت و پرت های من دیگه عادت کردید